آمیتیسآمیتیس، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

آمیتیس خورشید زندگی من و باباش

دوره درمان آمیتیس خانم

الان که این مطلب می نویسم تازه از بیمارستان آمده ام  خیلی خسته شدم آمیتیس بردم پیش دکتر متخصص برای چک کردن و آزمایش دادن آخه آمیتیس خانم باید تقریبا 40آمپول هفته یگ بار بزنه هر بار قبل از زدن باید چکاپ بشه و کنترل بشه هرچی به این دختر می گم بابا جون نگران نباش چیزی نیست موقع اینکه پیش دکتر می ریم حسابی جیغ داد می زنه اینقدر این کار تکرار می کنه که هم من وحشت برم می داره هم دکتر هم اونی که می خواد آزمایش ازش بگیره کاری که تنها چند ثانیه طول می کشه حدود یک ساعت وقت میگره خدا چرا آمیتیس آرم نمی گیره نمی دونم شاید از زیاد موندن توی بیمارستان دیگه اسم دکتر که می اد کلی وحشت زده میشه بنده خدا دکترش شماره تلفن شو به من داده تا سوال داشتم ...
27 آبان 1392

تاسوعا حسینی

        سقا به مشك آب براي حرم نداشت افتاده روي خاك و به دستش علم نداشت از بس كه تير بر تن او بوسه داده بود جايي براي بوسه ز سر تا قدم نداشت     ...
22 آبان 1392

خرید دارو از تهران

دیروز ساعت 2 صبح برای خرید دارو رفتم ترمینال تا با ماشین های شب رو برم تهران برای آمیتیس دارو هاشو بخرم روز قبلش تمام دارو خونه های تهران زنگ زدم تا یک دارو خونه پیدا کردم که داشت هول هولکی  سریع راه افتادم تا شش صبح اونجا باشم قبل از همه بخرم چون مسئول داروخانه گفت شاید فردا تمام بشه من برای امروز میگم داریم. شب تو ماشین خدا خدا می کردم امشب تمام نشه تا فردا داشته باشه خلاصه تو اتوبوس نگران بودم از طرفی به محل کارم قبلش خبر نداده بودم که فردار سر کار نمی ام فقط بایک پیامک اطلاع داده بودم گفتم هر چی شد شد ماشین نبردم چون شب خوابم می برد احتمال تصادف داشت تا رسیدم ترمینال جنوب مترو  استگاه هفت تیر ................ داروخریدم دیدم تهر...
20 آبان 1392

کم شدن دارو

داروهای که خرید کرده بودیم تمام شده بود به دکتر گفتم دوباره نسخه بنویسه آخه آمیتیس خانم تا یک مدتی باید دارو مصرف کنه دکتر نسخه که نوشت گفتم یک سوال از دارو خانه های اراک کنم ببینم دارن یا نه البته می دونستم این اراک ما فقط الودگی داره از دارو ماشالله خبری نیست دیدم بله خبری نیست گفت نداریم دیگه تجربه ما زیاد شده گفتم قبل از اینکه برم قم از دارو خانه های قم هم سوال کنم زنگ زدم دیدم بله دار اونجاهم نداره چند تا دارو خانه زنگ زدم دیدم نداشتن به دانشگاه علوم پزشکی قم قسمت غذا دارو زنگ زدم گفتم آقا ما دارو ... می خوایم گفت شرکت که می اورده تمام کرده و نداریم زنک بزنید تهران زنگ زدم اطلاعات تهران شماره داروخانه ها رو یکی یکی گرفتم زنگ زدم همگی ند...
15 آبان 1392

نتیجه گیری یک پیگیری بیمه ای

چند روز پیش از بیمه پارسیان اراک تماس گرفتن گفتند که مدارکتون بیارید تا برایتون پول برداخت کنیم گفتیم چطور گفتن از تهران مجوز گرفتیم که آمیتیس خانم باز زیر پوشش بیمه باشه گویا شهرداری مهاجران این مسئله پیگیری کرده نتیجه گرفتن ماهم با توجه به سقف قرداد فاگتورها رو بردیم تا مبلغ فاکتور ها رو دریافت کنیم حالا منتظریم ببینیم چیزی پرداخت میشه یا نه ؟ در این امر چند تا نکته به نظرم میرسه که باید بگم من نمی دونم چه چیزی شهردار مهاجران رو مجاب کرد که این مسئله اینطوری پیگری کنه  ولی باید بگم  حرکتی ایشون انجام دادن جای تشکر داره دوم از دیگر پرسنل مخصوصا مسئول امور اداری مالی که  شخصا پیگیر شدن سپاس گذاری می کنیم و همچنین بچه های شهردا...
12 آبان 1392

داستان زیبای بیسکوییت سوخته

زمانی که من بچه بودم،مادرم علاقه داشت گهگاهی غذای ساده صبحانه را برای شب هم آماده کند. یک شب را خوب یادم مانده که مادرم پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، شام ساده ای مانند صبحانه تهیه کرده بود. آن شب پس از زمان زیادی، مادرم بشقاب شام را با تخم مرغ، سوسیس و بیسکویت های بسیار سوخته، جلوی پدرم گذاشت. یادم می آید منتظر شدم ببینم آیا او هم متوجه سوختگی بیسکویتها شده است! در آن وقت، همه ی کاری که پدرم انجام داد این بود که دستش را به طرف بیسکویت دراز کرد، لبخندی به مادرم زد و از من پرسید که روزم در مدرسه چطور بود. خاطرم نیست که آن شب چه جوابی به پدرم  دادم، اما کاملاً یادم هست که او را تماشا میکردم که داشت کره و ژله روی آن...
11 آبان 1392

محبت استاد

همیشه تو ذهنم سوال بود که چرا بچه ها دانشگاه اراک(میدان شریعتی) همیشه تعریف دکتر علی اصغر قدیمی استاد برق دانشکده برق و رئیس تصحیلات تکمیلی دانشگاه اراک  را همیشه خیلی خوب می کنند چه چیزی دکتر قدیمی را از دیگر استادان متمایز  می کنه که این قدر طرف دار داره و اغلب دانشجویان همیشه تعریف تمجید از ایشون می کنند.در تابستان که من داشتم روی پایان نامه کار می کردم یک روز به استاد پیام دادم" استاد متاسفانه دخترم مریض هستش و من به سختی می تونم ادامه کار بدم باید بیشتر برای من وقت بگذارید "استاد گفت من الان مشهد هستم دعا می کنم باشه هماهنگ می کنیم همدیگر ببینیم خلاصه اینکه ایشون از مشهد که آمدند قراری گذاشتیم رفتیم پیش هم و در مورد پایان نام...
11 آبان 1392